اندیشه ها

 

ای آفتاب بتاب ...

همونطور که قبلا‌ قولش رو به دوستان خوبم داده بودم بالاخره سرودن جدیدترن شعرمو که چند روز پیش سوژش تو ذهنم اومد٬ بعد از ۸ ماه دوری از دنیای سرودن تموم کردم و در بلاگ نوشتم ... از نقد شما پیشاپیش ممنونم ...

 mmm

‌(( اندیشه ها ))

به نام نامی‌‌ ِ عاشق‌٬ قسم به عمر گران

غم زمانه ی بی رحم ٬ برده صبر و امان

یکی نشسته به تختی و فارق از دنیا

یکی برای رفع ِ اتش ٬ خورد آب دهان

                    یکی طبیب شد و ثروتش جهان را برد

                     یکی نداشت پول دوایی و مُرد بی تاوان

        یکی به حرمت اشکی فروخت هر چه که داشت

        یکی بریخت اشکِ یتیمان و بیوه زنان

یکی شنید قصه ی غصه در تمامی عمر

یکی نوشت قصه ی آن پری و شاه جوان

بلای فقر نه دردیست تا به شعر آید

بسا ز رنج ِ فقیری گسسته شد پیمان

جهان اگرچه به دالان ِ مرگ میماند

چو عشق ٬ سوی تو آمد مترس از زندان

همیشه اول راه اوست ٬ آخرین یار اوست

خدای خالق آغاز و داور پایان

             دلم به یاد دبستان و سادگی پر زد

               میان شادی ِ باران و ترس از طوفان

همیشه احتیاط بود شرط عقل ٬ بی تردید

جهان که رحم ندارد ٬ مباش سر گردان

چه گفت ! شاعر خوش نام و اختر تابان

چو رسم زندگی و این زمانه کرد بیان :


( ببین ز دست چه کار آیدت همان میکن

مباش همچو دهل خودنمای هیچ میان

بدان امید که قصری بنا کنی روزی

به تیشه کلبه ی آباد خود مکن ویران)*

 

اگر به قله ی اندیشه ها سفر کردی

بدان که یار یکی هست ٬ صاحب قرآن

م.مهبد.کاشانچی

------------------------------------------------------------------------

* پروین اعتصامی

در دیگر مزن

 

 

ما نمیگوییم سائل در مزن       چون زدی این در در دیگر مزن

 

وقتی به (مثلا) آدم هایی برخورد می کنم که بزرگی پوچ و خیالی زشت اون ها باعث شده خودشون رو از جنس دیگران ندونن - و به خاطر قدرت و پول و شوکت و نام کاذبشون به همه فخر بفروشن و وقتی به تو نگاه می کنن ابهت پست سلطانی رو تمرین بکنن - تحمل سنگینی دنیای تظاهر برام از همیشه سخت تر میشه... جالبه که این ها همون کسایی هستن که اگر یکی از گزینه هایی که با اون مردم رو به چشم حقارت نگاه می کنن (به دلیلی) از بین بره به راحتی حاضرن برای بدست آوردن اون دست هر پست عنصر دیگه ای رو ببوسن...

 

علی که درود خدا بر او باد فرمود :

(( چه زشت است درشتی به هنگام بی نیازی و فروتنی به گاه نیازمندی ))

قبایی را که سر مغرور دارد        تن آن بهتر که از خود دور دارد

 

آغاز ... خدا... شعر ...

 

 کتاب عشق را جز یک ورق نیست

در آن هم نکته ای جز نام حق نیست..!

 

راستی که پروین اعتصامی عجیب شاعری است. ۳۵ سال تمام عمر اوست اما عمر شعرهای او - مانند بیتی که در آغاز این نوشته خواندید - پایانی ندارد ... به زودی در همین وبلاگ مطالبی در مورد پروین و شعرهای او خواهم نوشت.

 

 

خدایا از تو فکری سالم اندیشه ای جاری جستجویی مستند و قلمی روان می خواهم چرا که از زیبایی گفتن و نوشتن زیبایی ها را دوست دارم ... این وبلاگ را با زیباترین نام -الله - آغاز می کنم ...

allah

در تکاپوییم ما در راه دوست

کار فرما او و کارآگاه اوست ..!