در دیگر مزن

 

 

ما نمیگوییم سائل در مزن       چون زدی این در در دیگر مزن

 

وقتی به (مثلا) آدم هایی برخورد می کنم که بزرگی پوچ و خیالی زشت اون ها باعث شده خودشون رو از جنس دیگران ندونن - و به خاطر قدرت و پول و شوکت و نام کاذبشون به همه فخر بفروشن و وقتی به تو نگاه می کنن ابهت پست سلطانی رو تمرین بکنن - تحمل سنگینی دنیای تظاهر برام از همیشه سخت تر میشه... جالبه که این ها همون کسایی هستن که اگر یکی از گزینه هایی که با اون مردم رو به چشم حقارت نگاه می کنن (به دلیلی) از بین بره به راحتی حاضرن برای بدست آوردن اون دست هر پست عنصر دیگه ای رو ببوسن...

 

علی که درود خدا بر او باد فرمود :

(( چه زشت است درشتی به هنگام بی نیازی و فروتنی به گاه نیازمندی ))

قبایی را که سر مغرور دارد        تن آن بهتر که از خود دور دارد

 

آغاز ... خدا... شعر ...

 

 کتاب عشق را جز یک ورق نیست

در آن هم نکته ای جز نام حق نیست..!

 

راستی که پروین اعتصامی عجیب شاعری است. ۳۵ سال تمام عمر اوست اما عمر شعرهای او - مانند بیتی که در آغاز این نوشته خواندید - پایانی ندارد ... به زودی در همین وبلاگ مطالبی در مورد پروین و شعرهای او خواهم نوشت.

 

 

خدایا از تو فکری سالم اندیشه ای جاری جستجویی مستند و قلمی روان می خواهم چرا که از زیبایی گفتن و نوشتن زیبایی ها را دوست دارم ... این وبلاگ را با زیباترین نام -الله - آغاز می کنم ...

allah

در تکاپوییم ما در راه دوست

کار فرما او و کارآگاه اوست ..!